نوشته شده توسط : شروین یکتا

کاترین جکسون می گوید مایکل به اعمال جراحی معتاد شده بود

 

مادر مایکل جکسون اعتراف کرد که پسرش به انجام اعمال جراحی متعدد اعتیاد داشته است .در مصاحبه روز دوشنبه 8 نوامبر 2010 با اپرا وینفری ، کاترین جکسون صراحتا گفت که پسرش در مورد اینکه از نظر ظاهری چطور به نظر می رسد وسواس داشته است و گفت که مایکل برای اولین بار به خاطر مشکل پوستی ویتیلیگو دست به عمل جراحی زد زیرا دوست نداشت پوستش مانند یک گاو خال خالی به نظر برسد .

 

کاترین به میزبانش اپرا گفت مایکل دوست نداشت شبیه یک گاو خالدار به نظر برسد دقیقا نمی دانم برای گریز از این وضعیت چه کارهایی کرده بود اما می دانم که کارهای زیادی در این باره کرد . مایکل به خاطر اعمال جراحی زیادش معروف است او بارها عمل پیوند بینی انجام داده بود و بعد که به تشخیص پزشک بیماری لوپوس و ویتیلیگو مبتلا شد برای بر طرف کردن این موارد اقدامات پزشکی متعددی انجام داده بود که باعث شد رنگ پوستش مرتبا سفید و سفید تر شود .

 

مایکل در سال 2003 گفته بود که فقط دو عمل جراحی بینی داشته است اما کاترین جکسون چیز دیگری می گوید . کاترین جکسون گفت او بیشتر از دو عمل داشت اما از گفتن این مورد شرمسار بود . من قبلا افرادی را دیده بودم که به عمل جراحی اعتیاد پیدا کنند و این چیزی بود که در مورد پسر من روی داد . من به او گفتم کافیست و بیشتر از این تن به تیغ جراحی نده

 

کاترین بعدا وارد مصاحبه اپرا با پدر مایکل ( جو جکسون ) شد و در آن مصاحبه جو جکسون را وادار کرد تا اعتراف کند که مایکل و بقیه نه فرزندش را وقتی بچه بودند می زده است .

 

وقتی اپرا از جو جکسون سوال کرد که چطور فرزندانش را تنبیه می کرده است جو از خود دفاع کرد و اتهام ضرب و شتم بچه ها را رد کرد اما کاترین جکسون وارد عمل شد و  گفت تو باید این مورد را قبول کنی این روشی است که اکثر سیاهان برای تربیت بچه شان به کار می برند او عادت داشت با تسمه و طناب بچه هار را تنبیه کند . جو جکسون از خود دفاع کرد و ادامه داد از تنبه فرزندانش پشیمان نیست و این کار او باعث شده بچه ها از شرارت دور باشند و درست تربیت شوند .

 

کاترین همچنین در مورد مبارزه مایکل با نسخه های داروییش صحبت کرد . و درباره احساسش از شنیدن خبر درگذشت پسرش در 25 ژوئن سال گذشته صحبت کرد . و در مورد پزشک شخصی مایکل ، کنراد موری که مورد اتهام قتل غیر عمد قرار گرفته است صحبت کرد

 
 

 کاترین گفت یک بار وقتی در مورد اعتیاد دارویی مایکل صحبتهایی شنیدم از او در این باره سوال کردم اما او هر گونه اعتیاد به دارو را انکار کرد . به او گفتم نمی خواهم یک روز بشنوم که مایکل دوز زیادی از دارو استفاده کرده و دچار مشکل شده این مورد مرا به شدت آشفته خوهد کرد ولی او ادامه داد مادر خودم حرف مرا قبول نمی کند نیمی از وجودم دوست داشت او را باور کند اما من حرف او را باور نکردم .

درباره درگذشت مایکل گفت که آن روز بدترین روز عمرم بود قلبم فرو ریخت خبر را شنیدم


 
 

اما نمی خواستم باور کنم او گفت من نمی توانم دکتر موری را به قتل متهم کنم زیرا نمی دانم تجویز زیادی دارو اتفاقی بوده است یا از روی عمد . نمی خواهم وارد این قضیه شوم اما برای خودم باورهایی دارم . و فکر می کنم هرگز و هرگز از این رنج شفا نخواهم یافت . 

پی نوشت : نمی دونم چی بگم... اگر مادر من در موردم این حرفها رو می زد ناراحت می شدم از اینکه راز نگهدار خوبی نبوده و چیزهایی که من نمی خواستم در موردم فاش بشه به همه دنیا فاش کرده . اینکه مایکل در مورد ظاهرش وسواس داشته به اعمال جراحی اعتیاد داشته اینکه به داروها اعتیاد داشته ... فکر می کنم فقط یک دشمن می تونه آدم رو اینطوری رسوا کنه . کاترین جکسون رو دوست دارم و مایکل هم او رو دوست داشت اما من او رو نمی فهمم . فکر می کنم کاترین در زندگی اشتباهات زیادی مرتکب شده مثلا یک نمونه اش برگردوندن زنی مثل آلجاندرا به خونه جکسون ها به بهانه بارداربودن اول فرزندش . آلجاندرا به خونه جکسون ها برگشت نتیجه چی شد ؟ چهار تا بچه دیگه به دنیا آورد و حالا هم هیچ کس نمی تونه او رو بیرون کنه .

 

کاترین چرا باید با اپرا مصاحبه کنه کسی که به وضوح بر ضد مایکله . کاترین چرا رو بند بچه ها رو برداشت مایکل برای اونا تشخیص داده بود بهتره چهره شون دیده نشه و ...





کمی پیش از سالروز درگذشت مایکل، مادرش کاترین در مصاحبه‌ای از یاد و خاطره‌ی پسرش گفت.

 

پاریس، دختر 12 ساله‌ی مایکل اتاقش را پر از عکسهای پدر کرده است و پسران 13 و 8 ساله‌اش، پرینس و بلنکت می‌گویند می‌خواهند کاری کنند که پدرشان به آنها افتخار کند و سپس سکوت می‌کنند چون دلتنگش هستند. هرسه‌ی آنها ساعتها وقت خود را صرف گوش دادن به موسیقی زیبای او می‌کنند.

 

کاترین می‌گوید آنها به مدرسه نرفته‌اند و دوستان زیادی ندارند، اما از سپتامبر امسال به یک مدرسه‌ی خصوصی خواهند رفت. آنها همیشه در خانه درس خوانده‌اند. و این برایشان یک زندگی عادی است. در ساعت معینی به خواب می‌روند و بیدار می‌شوند و آماده‌ی کلاس درسی می‌شوند که در ساختمانی در داخل عمارت انسینو درنظر گرفته شده است. آنها همچنین به تمرین کاراته و شنا می‌پردازند و از آن لذت می‌برند.

عمه‌ها و عموها و فرزندان آنها همیشه در کنار پرینس، پاریس و بلنکت هستند و همین بی‌اندازه به آنها کمک می‌کند. کاترین می‌گوید:

"برای سرکردن با این غم بزرگ هر روز با خود در نبرد بوده‌ایم."

کاترین 80 ساله می‌گوید هرسه‌ی آنها ویژگی‌هایی از مایکل را به ارث برده‌اند. پاریس استعداد موسیقی دارد و غم خود را از دست دادن پدر به زیرکی بیان می‌کند.

"می‌خواستم عکس گلها و بالرین‌ها را به دیوارهای اتاقش بیاویزم، چیزهایی که یک دختر ممکن است دوست داشته باشد. اما او از درون کمدش هفت یا هشت تکه عکس از مایکل بیرون آورد."

و به کاترین گفت:

"نه، من میخواهم عکس بابا در اتاقم باشد."

او وقتی به خواب می‌رود و وقتی برمی‌خیزد پدرش را می‌بیند. چون:

"میخواهم همیشه بتوانم او را ببینم."

کاترین عقیده دارد:

"پاریس هم مانند مایکل احساساتش را زیبا بیان می‌کند و من استعداد او را درونش می‌بینم. هرکاری را به خوبی انجام می‌دهد. او هنرمند خوبی است. پیانو می‌نوازد و دوست دارد هنرپیشه شود."

"پرینس جدی است. می‌خواهد فیلم‌برداری کند و فیلم بسازد. مانند مایکل، شیفته‌ی این چیزهاست."

"بلنکت اهل شوخی و خنده است، درست مانند مایکل."

مایکل همیشه بچه‌ها را با پوشش و مراقبت با خود همراه می‌ساخت و صورت‌هایشان را می‌پوشاند زیرا به گفته‌ی کاترین می‌خواست آنها را در برابر فشار شهرت و حرفه‌اش محافظت کند. و با اینکه همواره مورد انتقاد بود که فرزندانش به دلیل مخفی بودن از دید عموم، زندگی عادی‌ای نخواهند داشت، تمامی افرادی که با آنها برخورد داشته‌اند‌، بچه‌ها را عادی، باهوش و مودب توصیف کرده‌اند، همچنانکه دنیا در مراسم یادبود مایکل در جولای گذشته و یا مراسم گرمی امسال، خود شاهد این امر بود.

کاترین می‌گوید که مایکل:

"هرگز به آنها نگفت که یک ستاره‌ی بزرگ است و آنها فکر نمی‌کردند باشد تا وقتی که آنها را در جشن کنسرت 30امین سال آغاز حرفه‌ی تکی در سال 2001 با خود همراه کرد. او گفت که هرگز به آنها نگفته که در زندگی چه کار کرده است. او نمی‌خواست که آنها بدانند. نمی‌خواست با غرور و تکبر قدم بردارند. پس وقتی برای دیدن کنسرت 30امین سال فعالیت تکی او رفتند، وقتی پدرشان را پشت صحنه دیدند به او گفتند «تو ستاره‌ی بزرگی هستی! وقتی بزرگ شویم می‌خواهیم مثل تو شویم.» مایکل گفت که در آن لحظه پیش خودش خندید."

به نظر می‌رسید پس از فوت مایکل، خاندان مشهور و پراعتبار جکسون در زیر حمله‌های طوفانی و ادعاها در حال خرد شدن بود.

نزدیک به یک سال پس از فوت مایکل، پدرش جو که به بد رفتاری با فرزندانش و به خصوص مایکل شهره است، کاترین را در مرگ پسرش مقصر دانست زیرا "به اندازه‌ی کافی مراقب سلامت و شیوه‌ی زندگی او نبود" و جو عقیده داشت که اگر کاترین قدم پیش می‌گذاشت، مایکل به حرفش گوش میداد چون مایکل "پسرِ مادرش" بود.

اما کاترین به تازگی کتابی مملو از عکس‌های خانوادگی از مایکل به چاپ رسانده است که عقیده دارد حقیقت را در مورد پسرش می‌گوید و شاید شایعات و ادعاهای بدخواهانه را ساکت کند.

او یاد خاطرات گذشته را زنده می‌کند و اینکه چگونه شهرت و موفقیت پسرش را زجر داد.

"مایکل بسیار بد فهمیده شده بود. خاطرات او برایم عزیز است و می‌خواهم آنها را در کتابم با طرفداران قسمت کنم. هدیه‌هایی که برایم می‌خرید را یادم هست، ساعت، گردن بند، انگشتر. هرگز لبخندش وقتی هدایا را باز می‌کردم از خاطرم نمی‌رود. او بسیار سخاوتمند بود. می‌خواهم دنیا مایکل جکسون واقعی را بشناسد. یک انسان مهربان... بسیاری به خاطر اتهاماتی که علیه‌اش مطرح شد این را باور نمی‌کنند. اما در حقیقت، آنها فقط انسان‌های طماعی بودند که پول می‌خواستند. اولین پسر، جردن چادلر که پدرش مایکل را متهم کرد، در آخر گفت که افسوس می‌خورد چرا فرصت نیافت تا از مایکل عذرخواهی کند. بعد پدرش خودکشی کرد. فکر میکنم عذاب وجدان گرفتارش کرد."

پس از یکسال از فوت مایکل، کاترین می‌گوید هرگز باور نکرده است که مرگ پسرش عادی بوده است.

"او برای مرگ بسیار جوان بود. از مردم شنیده‌ام که مسکن و داروهای تجویز شده مصرف می‌کرد. اما من هرگز پسرم را تحت تاثیر داروی مخدر ندیدم. او همیشه خودش بود. اگر یکبار دیگر او را می‌دیدم، تنها می‌خواستم یک چیز را بدانم. «چه کسی این کار را با تو کرد؟»"

او یاد آخرین گردهمایی خانوادگی‌شان می‌افتد... سه هفته پیش از مرگ مایکل... شامی به سلامتی 60امین سال ازدواج کاترین و جو، در رستوران هندی مورد علاقه‌ی کاترین در بورلی هیلز. و کاترین می‌گوید شادترین جشنی بود که می‌توان تصورش را کرد.

اما اکنون که یک سال می‌گذرد، کاترین می‌گوید برای سالی چنین پر درد، قدرتی خارق‌العاه نیاز است.

تنها یک هفته پیش از سالروز فوت مایکل، چالشی دیگر برای خانواده پیش آمد، رندی، برادر کوچکتر او پس از شرکت در جلسه‌ی شنودی پیرامون پرونده‌ی قتل مایکل دچار حمله‌ی قلبی شد و به بیمارستان رفت. قاضی با توقیف پروانه‌ی پزشکی کانراد موری متهم به قتل مخالفت کرده بود.

کاترین می‌گوید امیدوار است سال جدید برایشان بهتر باشد.

"مرگ مایکل ما را به هم نزدیکتر کرد و من می‌خواهم ما حتی بیشتر به هم نزدیک شویم. می‌دانم که مایکل همین را می‌خواست."



مادرم خیلی به بچه هایش اهمیت می داد . اگر می فهمید یکی از ما به موضوعی علاقمند است از هر راه ممکن به تشویق و ترغیبش می پرداخت . اگر می فهمید من به یک سوپر استار خاص علاقه دارم برای مثال با یک بغل پر از کتاب درباره آن هنرمند به خانه می آمد . با وجود اینکه نه تا بچه داشت با تک تک ما طوری رفتار می کرد که انگار تک بچه او هستیم . و هیچ کدام از ما فراموش نمی کنیم که او چقدر برایمان زحمت می کشید . این یک داستان قدیمی است هر بچه ای فکر می کند که مادرش بهترین مادر دنیاست . ولی ما جکسونها همیشه این احساس را داریم . به خاطر همه ملایمت و گرما و توجه و محبتی که کاترین داشت می توانم تصور کنم محرومیت از مهر مادری چقدر دردناک خواهد بود .

چیزی که درباره بچه ها می دانم این است که اگر کودکی محبتی را که نیاز دارد از پدر و مادرش دریافت نکند قطعا آن را در فرد دیگری جستجو می کند و به او وابسته می شود مثلا پدر بزرگ و مادر بزرگ یا هر شخص دیگری . ولی ما با وجود مادرمان نیاز نداشتیم این عشق را در شخص دیگری جستجو کنیم . درسهایی که به ما آموخت بسیار گرانبها هستند . در صدر درسهای او محبت و عشق و توجه نسبت به دیگران بود . می گفت به دیگران صدمه نزنید . هرگز گدایی نکنید مفت خوری نکنید . این کارها در خانه ما گناه محسوب می شد . او همیشه می خواست ما سخاوتمند و بخنشده باشیم و دست بگیر نداشته باشم . او اینگونه زنی بود .

من یک خاطره خوب از مادرم به یاد دارم که طینت و طبیعت او را روشن می کند . یک روز زمانی که من خیلی کوچک بودم  صبح زود در گری مردی درب همه خانه ها را می زد . او خونی بود طوری که می توانستی از رد خون بفهمی کجا ها پا گذاشته . هیچ کس در را به رویش باز نمی کرد تا عاقبت به در خانه ما رسید و شروع کرد به کوبیدن در . مادرم اجازه داد داخل شود در حالیکه خیلی از مردم می ترسیدند او را راه دهند . ولی این مادر من بود . یادم هست در خانه راه می رفتم و کف زمین همه جا خون می دیدم . آروز دارم که ما هم اخلاقیاتی مثل مادرم داشتیم .

با وجود همه اینها مادرم نقش حامی و پشتیبان را برای ما داشت . او اولین کسی بود که استعداد ما را دریافت و همیشه کمک می کرد که پتانسیلهای خود را پرورش دهیم . مسلما  اگر عشق و محبت و خوش رفتاریهای او نبود  ما امروز به این جایی که هستیم نمی رسیدیم . مادر از اینکه ما تحت استرس هستیم و ساعات تمریناتمان زیاد است نگران بود اما ما می خواستیم تا نهایت توانمان کار کنیم و بهترین باشیم ما واقعا عاشق موسیقی بودیم .

 



سالها بعد از اینکه گری را ترک کردیم در برنامه شوی آقای سولوان The Ed Sullivan Show برنامه اجرا کردیم . این یک برنامه شوی زنده بود که یکشنبه شبها از تلوزیون پخش می شد و برنامه ای بود که برای اولین بار بزرگانی همچون بیتل ها Beatles, الویس Elvis, اسلای Sly و فمیلی استون Family Stone را دعوت کرده بود . بعد از برنامه آقای سولوان Sullivan از تک تک ما تشکر کرد و با ما خوش و بش و صحبت کرد . ولی من داشتم به  حرفی که او قبل از برنامه به من گفته بود فکر می کردم . من در پشت صحنه کاملا حیران و گیج بودم مانند کودکی در کمپانی پپسی . و به طرف آقای سولیوان Sullivan دویدم . به نظر می رسید او از دیدن من خوشحال شده است او با من دست داد . اما قبل از رفتن یک پیام مخصوص برای من داشت . سال 1970 بود و در این سال خیلی از بزرگان راک در اثر مصرف مواد مخدر و الکل جان خود را از دست داده بودند . یکی از قدیمی ترینهای هنر شو که فقدانش خیلی ناباورانه بود . خیلی از شما الان می دانید از چه کسی صحبت می کنم . فرانکی لیمون Frankie Lymon, که جان خود را به همین طریق از دست داد  . آقای سولیوان Sullivan به من گفت فراموش نکن استعداد ذاتی ات را از کجا کسب کرده اید . این یک هدیه از طرف خداوند به توست . حتما او وقتی این جمله را گفت به همین بزرگان موسیقی فکر می کرد.

من از محبت و لطف او سپاسگزارم اما هیچ وقت نتوانستم به او بگویم مادرم همیشه این موضوع را به من گوشزد می کند . من به فلج اطفال مبتلا نشدم . و این وحشتناکترین چیز برای یک رقصنده است که بدتر از آن قابل تصور نیست . و می دانم که خداوند من و خواهر و برادرهایم را به شیوه های دیگری آزمایش کرده است . خانواده پر جمعیت و خانه کوچکمان و درآمد کمی که فقط در حد نیازهای ضروریمان بود و بچه های حسود همسایه که وقتی ما نمرین می کردیم سنگ به شیشه پنجره مان پرتاب می کردند و فریاد می زدند شما هر گز موفق نخواهید شد . وقتی به مادرم و سالهای دور گذشته فکر می کنم می توانم بگویم پاداشهایی در ورای پول و تشویق مردم هست .

مادرم خیلی به بچه هایش اهمیت می داد . اگر می فهمید یکی از ما به موضوعی علاقمند است از هر راه ممکن به تشویق و ترغیبش می پرداخت . اگر می فهمید من به یک سوپر استار خاص علاقه دارم برای مثال با یک بغل پر از کتاب درباره آن هنرمند به خانه می آمد . با وجود اینکه نه تا بچه داشت با تک تک ما طوری رفتار می کرد که انگار تک بچه او هستیم . و هیچ کدام از ما فراموش نمی کنیم که او چقدر برایمان زحمت می کشید . این یک داستان قدیمی است هر بچه ای فکر می کند که مادرش بهترین مادر دنیاست . ولی ما جکسونها همیشه این احساس را داریم . به خاطر همه ملایمت و گرما و توجه و محبتی که کاترین داشت می توانم تصور کنم محرومیت از مهر مادری چقدر دردناک خواهد بود .

 

یک ویدئوی کوتاه 20 ثانیه ای و 800 کیلوبایتی با پسوند WMA  که با ویندوز مدیا پلیر باز می شه از صحنه  خوندن مایکل برای مادرش در زیر هست . که نگاه های خاصی بین این دو رد و بدل می شه . می تونید دانلود کنید .



در دو یا سه پست احساس مایکل رو به مادرش می نویسم . اینا گفته های خود مایکل هست درباره مادرش کاترین اسکروز جکسون . و تکه هایی از کتاب مونواک هست .

در آخر این پست یک ویدئوی کوتاه بیست ثانیه ای هست که حدود 800 کیلو بایت حجم داره  تا جایی که تونستم کوچیکش کردم. تو این ویدئو در یک جشن خانوادگی مایکل داره برای مادرش می خونه و بین اونا نگاههای معنی داری رد و بدل می شه .

من خیلی کوچیکش کردم ولی اگر این ویدئو رو ندیده بودید و دوست داشتید کاملترش رو ببینید براتون می زارم که کمتر از دو مگا بایت هست.

یه توضیح کوچیک برای کساتی که تا حالا از این سایت دانلود نکردن . بعد از اینکه روی لینک آخر صفحه ( دانلود ویدئو ) کلیک کردین یه صفحه دیگه میاد که  توی اون صفحه تقریبا آخرای صفحه باید روی لینکی که عنوانش اینه کلیک کنید :


 
 

دام از ما حرفه خود را داشته باشیم و به تنهایی کار کنیم تمام آلبوهای موسیقی من و همینطور آلبوهای گروهمان  به مادرم  کاترین جکسون تقدیم شده است . اولین خاطرات زندگی ام این است که مادرم مرا در آغوش می گرفت و آهنگ « تو نور خورشید منی » یا « مزرعه پنبه » را برایم زمزمه می کرد . او اغلب برای من و خواهر برادرهایم آواز می خواند . مادرم اگر چه مدتی در ایندیانا زندگی کرده ولی اصلیتش مال آلاباماست . در آن کشور معمول است که سیاه پوستها از رادیو موسیقی غربی می شنوند همین طور در کلیسا چنین موسیقی پخش می شود . او ویلی نلسون امروز است . او همیشه صدای زیبایی داشته است و من فکر می کنم استعداد خوانندگی ام  را از او و البته از خداوند گرفته ام.

 

مادرم کلارینت و پیانو می نواخت و به بزرگترین خواهرم مارین که ما او را ربی صدا می کنیم هم یاد داده بود . به خواهر بزرگ دیگرم لاتویا هم یاد داده بود . مادرم از سنین کودکی می دانست که هرگز نمی تواند در جلوی دیگران هنرش را نمایش دهد . نه به این خاطر که استعداد و توانایی لازم را نداشته باشد . به این دلیل که در کودکی به فلج اطفال مبتلا شده بود و از ناحیه پا دچار آسیب شده است . البته او از آن بیماری جان سالم بدر برد ولی پایش دچار مشکل شد و موقع راه رفتن می لنگد . به خاطر بیماریش  خیلی از مدرسه جا افتاد ولی در زمانی که بچه های زیادی در اثر این بیماری تلف می شدند او جان سالم بدر برده بود . به یاد می آورم که او خیلی اهمیت می داد که ما به موقع واکسن هایمان را بزنیم . او حتی یک بار در یک بعد از ظهر شنبه  به خاطر واکسن ما را از برنامه شوی کلوب جوانان محروم کرد که این نشان می دهد این مسئله چقدر در خانواده ما اهمیت داشت .

 

مادرم هیچگاه از بیماری فلجش به عنوان یک بلا و مصیبت یاد نکرد بلکه آن را امتحانی از طرف خداوند می دانست که پیش راهش قرار داده تا بر آن فائق آید . مادرم ذره ذره عشق به خداوند را به وجود من تزریق می کرد که این عشق همواره با من خواهد بود . او  به من یاد می داد که استعداد ذاتی ام در رقص و آواز یکی از کارهای بزرگ و زیبای خداوند است درست مانند غروب زیبای خورشید و یا برفی که خداوند برای بازی بچه ها به آنها هدیه می دهد . با وجود اینکه ما اغلب یا در حال تمرینات بودیم و یا در سفر بودیم مادرم گاهی مرا با دو خواهرم ربی و لاتویا به کلیسای شاهدان یهوه می برد . 


 

درباره کاترین جکسون

کاترین مادر مایکل هست . زنی که مثل مادر خودم دوستش دارم و خیلی از شبها براش دعا می کنم که بمونه سالم باشه خوشحال باشه . من این زنو دوست دارم چون مادر مایکله و چون خوبه . خودش خوبه . مایکل در کتاب مونواکش جوری از مادرش حرف می زنه که انگار مریم مقدسه ! و من مطمئنم این زن اینقدر قلبش دریائیه که مایکل در موردش اون حرفا رو می زنه حرفهایی که مایکل هرگز درباره هیچ فرد دیگری نگفت . مطمئنم اگر در وجود این زن ذره ای بدی بود مایکل اونقدر دربارش قلم فرسایی . به دور و اطرافمون نگاه کنیم . قضاوت ما درباره آدمها چطوریه ؟ اگر از مادرمون راضی نباشیم اگر به قدر کافی مهربون نباشه اگر خصلتهای بدی در وجودش باشه اینها رو می گیم حتی اگر مادرمون باشه و من مطمئنم که کاترین یک اقیانوس بی کران محبت هست  یک زن مسیحی ایمان دار و با خدا که هرگز از خدا نپرسید ای خداوند پای من چرا فلج شد ؟ در عوض اینو یک آزمایش الهی دونست کسی به بچه هاش الفبای عشق رو یاد داد کسی که اگر اون نبود ما مایکل عزیز رو نداشتیم کسی که خانواده بزرگ جکسون ها رو دور هم جمع نگه داشت . اگر امروز این خانواده در ایالات متحده اینقدر سرشناس هست به خاطر وجود این زن مهربان و قدرتمند بوده. کسی که مایکل در زندگیش شاید او رو بیشتر از هر کس دیگری دوست داشت . بیشتر از لیزا ... بیشتر از بروک شیلدز ... بیشتر از کوئینسی جونز ... الیزابت تیلور ... دایانا راس و ... زنی که مایکل عاشقش بود و مایکل حضانت بچه هاشو به اون داده . یک زن یک مادر !

کاترین یک کتاب بسیار بزرگ درباره زندگی نامه خودش نوشته . که خیلی دوست دارم بخونم . امیدوارم یک روزی این کتاب به فارسی ترجمه بشه و  به دست هر ایرانی برسه .






:: بازدید از این مطلب : 597
|
امتیاز مطلب : 97
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 28 / 8 / 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست